مسافر اتوبوس
Rss
Logo
تمسرا
نويسندگان
درباره ما

سینا فروتن ٍ به وبلاگ من خوش آمدید your welcome اهلا وسهلا
ایمیل : sina.jon12@yahoo.com

به نام انکه قوه ی اندیشه را به ما عطا کرد تا اگر بخواهیم دانایی را به ما هدیه کند.
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 114
بازدید ماه : 119
بازدید کل : 159372
تعداد مطالب : 216
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



لينکستان
» خرید عینک آفتابی
» خرید شارژ ایرانسل
» مدرسه نمونه شهید امیر اسدی گنبد کاووس
» فتو امان(عکس های ورزشی)
» سامانه ارسال پیامک انبوه
» فیلم های اموزشی برای دانش اموزان
» پاسخگو سئوالات دینی
» بانک وبلاگ های اموزشی
» آموزش دروس مطالعات علوم اجتماعي
» فیش حقوقی فرهنگیان
» اموزشی
» قران ودینی
» ریاضیات راهنمایی
» هر چی میخوای هست فقط بیا تو
» اخبار بازیها
» جوک اسمس مطالب طنز
» سرو وسپید
» ماهری
» اسمس جدید
» اخبار هنر مندان عرب
» تکناز2
» فدراسیون جهانی تاریخ وامار فوتبال
» ارسال اسمس رایگان
» بنر حرفه ای(رایگان)
» zart
» شبکه اموزش
» مستر دانلود
» دانلود ستان
» دانلود فیلم
» سایت افسانه دونگ یی
» دانش ودانستنی های فوتبال
» جامعترین سایت رزشی
» گنبد پایتخت والیبال ایران
» اموزش حر فه وفن
» هر چی بخوایین..
» سایت یوفا(فارسی)
» ردیاب ماشین
» جلوپنجره اریو
» اریو زوتی z300
» جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان 3Bnemoneh و آدرس tiktak2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ADS
  • تاريخ : چهار شنبه 8 اسفند 1391برچسب:,, 19:52
دسته بندی : <-PostCategory->

یکی از دوستام تعریف می کرد: "با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه ۵-۶ ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش. منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.

یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.

خلاصه حل شد.یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم…سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.

اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟

گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!

خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم.خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟گف بله و یکی داد..رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام . ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!

منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود!شما درکم نمیکردین! خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند ، یه کاری کنید درکتون کنند.!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->

  • نويسنده : سینا فروتن