بقلم: محمود القلعاوی
ترجمه: زبیر حسین پور
گواہ
میگیرم آن ذاتی را ڪہ آسمان را بی ستون آفرید و زمینها را بر زمین خشڪ
گستراند، ڪہ من او را بہ خاطر خدا دوست دارم.. او را دوست دارم؛ چرا ڪہ او
جانشین رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم است.. این بزرگمرد را دوست دارم..
در طول حیاتش ـ قبل از اسلام و بعد از آن ـ بزرگوار بود.. همیشہ اوّل بود.. دائماً پیشقدم بود.. اوّلین مردی بود ڪہ اسلام آورد.. اوّلین ڪسی بود ڪہ قرآن ڪریم را جمع ڪرد.. اوّلین فردی بود ڪہ قرآن را مصحف نامید و نخستین جانشین رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم در این امت میباشد..
او را دوست دارم و از خدا میخواهم ڪہ همراہ با او در فردوس برین حشر شوم.. اما ڪجا میتوانم بہ او برسم در حالی ڪہ او در تمام صحنہها از بدر گرفتہ و بعد از آن همیشہ با رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم همراہ بودہ است.. زندگانیِ پر از جہاد و فداڪاری، شگفت اینڪہ تنہا حضور فیزیکی نداشت، بلڪہ همیشہ نقش ڪلیدیای را ایفا میڪرد..
آیا موقفش در هجرت و شرف صحبتی را ڪہ بہ آن نایل گردید، بہ یاد نمیآوری؟!.. دوست عزیز! بیا با من تا لحظہی وفات پیامبر صلىٰ اللہ علیہ وسلم را بنگریم؛ لحظہی سقوط بزرگان.. تا جایی ڪہ عمر بن خطاب رضی اللہ عنہ ڪہ دربارہی حق بسیار شدید بود، گفت: واللہ ڪہ رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم وفات نڪردہ است و خداوند او را بر خواهد انگیخت تا دستها و پاهای مردانی را قطع نماید.. اما صدّیق، ڪسی ڪہ رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم را ڪاملاً و بلڪہ بیش از دیگران دوست داشت و متمسڪترین و مؤمنترین آنها بود، بعد از اینڪہ سپاس خدا را بجا آورد و او را ستود، گفت: هر ڪس محمّد صلىٰ اللہ علیہ وسلم را میپرستید، بداند ڪہ محمّد از دنیا رفتہ است و هر ڪہ خدا را میپرستد، خداوند زندہ است و هرگز نمیمیرد. خداوند متعال میفرماید: «إِنَّڪَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»؛ هر آئینه تو از دنیا خواهی رفت و ایشان هم خواهند مرد. و میفرماید: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِڪُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللهُ الشَّاڪِرِینَ»؛ و نیست محمّد مگر پیغمبری کہ گذشتہاند پیش از وی پیغامبران، آیا اگر بمیرد یا ڪشتہ شود، برمیگردید بر پاشنہهای خود؟! و هر ڪہ به عقب برگردد، پس هیچ زیانی به خدا نمیرساند و خدا شڪرگزاران را ثواب خواهد داد.
دوست عزیز! آیا بہ قوت ایمانش پی بردی؟
او را صادقانہ دوست دارم؛ او فرد آسانگیر و محبوبی است ڪہ مردم با او الفت میڪنند و او با مردم انس میگیرد.. در میان قومش دوستداشتنی بود؛ خدا از او راضی شد.. تجارت میڪرد اما پروردگار تجارت از هر تجارتی بہ او نزدیڪتر بود..
او را دوست دارم؛ چرا ڪہ از وقتی بہ اسلام وارد شد، امانت را برداشت.. دعوت داد و هر چہ بہ او رسیدہ بود، بہ دیگران رسانید تا این ڪہ بسیاری بر دستش مسلمان شدند؛ از جملہ: عثمان بن عفان، طلحہ بن عبیداللہ، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمٰن بن عوف.
او را دوست دارم؛ زیرا اسلام آورد در حالی ڪہ از ثروتمندان قریش بود و با وجود این، وقتی ڪہ از دنیا رفت هیچ درهم و دیناری بر جای نگذاشت؛ تمام اینها در راہ خدا خرج شدہ بود..
او را دوست دارم؛ چون خلافتش برڪتی از جانب خداوند متعال بر تمام امت بود.. تمام امت بر او اجماع ڪردند و او ڪار مرتدین و فتنہی آنها و مدعیان نبوت را خاتمہ داد و نیروهای مسلمانان را بہ طرف ایران و روم گسیل داشت تا بہ فتح و پیروزی بزرگ دست یافتند. خداوند از او راضی باد و دشمنانش را لعنت ڪند.
او را دوست دارم؛ زیرا رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم او را دوست داشت؛ در حدیث عمرو بن العاص رضی اللہ عنہ آمدہ است ڪہ پیامبر صلىٰ اللہ علیہ وسلم او (عمرو) را فرماندہی لشڪر ذات السلاسل قرار داد، خود میگوید: بعد از برگشت بہ خدمت پیامبر صلىٰ اللہ علیہ وسلم رسیدہ و پرسیدم: چہ ڪسی نزد شما از همہ محبوبتر است؟ فرمود: عایشہ، گفتم: از مردان؟ فرمود: پدرش، پرسیدم: بعد از او؟ فرمود: عمر بن خطاب.. و مردانی دیگر را نام برد. (رواہ البخاری)
او را دوست دارم؛ و چرا دوستش نداشتہ باشم در حالی ڪہ پیامبر صلىٰ اللہ علیہ وسلم دربارہاش فرمودہ است: «… اگر من شخصی را بہ خُلّت برمیگزیدم، پسر ابوقحافہ را انتخاب میڪردم؛ اما خلیل شما خداوند است.» (رواہ الترمذی)
آری! دوستش دارم؛ چون خیرالبشر صلىٰ اللہ علیہ وسلم نسبت بہ او فرمودہ است: «پایینیها، بالانشینان را همان طور میبینند ڪہ شما ستارہی روشن را در افق آسمان میبینید و ابوبڪر و عمر از آنها هستند و در ناز و نعمتاند.» (رواہ الترمذی)
او را دوست دارم؛ او مولا و سردار ماست؛ عمر فاروق رضی اللہ عنہ میگوید: ابوبڪر مولای ماست و مولای ما؛ یعنی بلال بن رباح را آزاد ڪرد.
او را دوست دارم؛ چرا ڪہ بہترینِ مردم است.. ابن عمر رضی اللہ عنہما میگوید: «ما در زمان پیامبر صلىٰ اللہ علیہ وسلم بہترینها را انتخاب میڪردیم؛ پس ابوبڪر را بہترین قرار دادیم، سپس عمر بن الخطاب را و بعد از وی عثمان بن عفان را ـ رضی اللہ عنہم ـ.» (رواہ البخاری)
او را دوست دارم؛ زیرا او داناترین تمام صحابہ بود ـ رضوان اللہ علیہم ـ؛ ابوسعید خدری رضی اللہ عنہ میگوید: روزی رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم برای مردم سخنرانی ڪرد و فرمود: «خداوند بندہای را بین دنیا و آنچہ نزد خداست، اختیار دادہ است و آن بندہ، آنچہ را ڪہ نزد خداست، اختیار ڪردہ است…» پس ابوبڪر گریست. ما از گریہی او تعجب ڪردیم ڪہ رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم از بندہای خبر میدهد ڪہ بہ وی اختیار دادہ شدہ است. و آن بندہ، خودِ رسول خدا صلىٰ اللہ علیہ وسلم بود [و ما نمیدانستیم و ابوبڪر میدانست] و ابوبڪر داناترینِ ما بود.
و بسیار بسیاری دیگر از فضایل این مرد…
خدایا بہ نامهای نیڪ و صفات والایت متوسل میشویم و از تو میخواهیم ڪہ ما را جزو ڪسانی قرار دهی ڪہ بہ نڪویی از این صحابہی بزرگوار پیروی ڪردند و ما را همراہ با آنان محشور بگردان و ما را با آنان در بہشتهای پر نعمت جمع بفرما..
یَا ذَالجَلَالِ وَالإِڪرَامِ..
وَالحَمْدُ لِلّٰہ رَبِّ العَالَمِیْنَ.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
- نويسنده : سینا فروتن